هنوز هم مطمئن نیستی که امنیت هست یا نیست. یعنی امنیت و آرامش در خیلی جاها، حتی ذرهای هم وجود ندارد. فقر هم بسیار پررنگ است. اما با همه اینها، مردم زندگیشان را میکنند، سخت و امیدوار و گاه بسیار خسته.
نوجوانهای بسیاری مشغول کارند و کسب درآمد. آنها با تمام دشواریها به مدرسه هم میروند؛ دخترها شاد از این که میتوانند دوباره درس بخوانند، هر چند اغلب با خطر مواجهاند. با همه این اوضاع و احوال، شیطنتها و تفریح نوجوانی کم به چشم نمیخورد. در این کشور هر جا که قدم میگذاری پُر میشوی از حسهای متفاوت، حسهای پیچیده، شاید.
این مطلب با همراهی و حمایت دفتر منطقهای برنامه عمران ملل متحد تهیه شده است.
نوید، 9 ساله قبلاً در ایران زندگی میکرده و حالا صبحها کار میکند و عصرها به مدرسه میرود. کلاس سوم است. در یکی از خیابانهای خوب کابل- به این گل و لای نگاه نکن، گردوخاک و گل، جزء لاینفک کابل است- نوید رهایت نمیکند تا یک تقویم از او بخری
ذرت بو داده میفروشد و برایم ژست گرفته تا عکسش را بگیرم. اینجا خیلیها صدایت میکنند تا عکسشان را بگیری. بعضی هم میگویند خسته شدیم از این همه عکس و گزارش و... بنویسید تا کی فقر و ناامنی؟ چرا کسی برایمان کاری نمیکند و... گاهی وقتها هم عکسات را که گرفتی یا خبر و مصاحبهات را، باید زیاد در آن خیابان و محل نمانی. بعضی محلهها پر است از طالبان؛ شاید دزدیدنت تا یا به پولی برسند برای آزادی ات، یا یک اجنبی را بکشند و...
پر شروشور، در راه بازگشت از مدرسه، راه راست را میگذارند و روی دیوار میروند. این، دیوار باغ مدفن گوهرشاد بیگم، همسر شاهرخ، حاکم تیموری و نیز محل دفن یکی از شاعران دوره تیموریان در شهر هرات است
«معروف»، 15 ساله است. یک سال میشود که رفت و آمد به مرکز فوریتها و بیمارستان قربانیان جنگ در کابل، شده کارش. در خانهشان بوده که مین مجروحش کرده و دل و رودهاش را حسابی به هم ریخته. هر از چند گاهی باید برای ناراحتیهای شکمی به بیمارستان برود و بستری شود. الان وقت ناهار است
خیابانها و محلهای این منطقه را با توجه به همین پارک میتوانی پیدا کنی و اسم ببری تا راننده تو را به آنجا ببرد. بیشتر قسمتهای پارک، خاکی و در روزهای بارانی پر ازگل و لای است. بچهها در یکی از معدود قسمتهایی که خاکی و گلی نیست، حسابی مشغول بازیاند
سمیر، 18 ساله و کاظم، 16 ساله، هرگز به مدرسه نرفتهاند و حالا هم کار میکنند. «بولانی» میفروشند. نوعی غذای افغانی که شاید بشود آن را شبیه سمبوسه خودمان دانست. توی خمیر، تره یا سیبزمینی را جدا یا گاهی با هم میگذارند و آن را توی روغن سرخ میکنند.آنها روزی پانصد افغانی یا دینار درآمد دارند و 100 دینار برای گاری شان کرایه میدهند. قیمت بولانیهای آنها دانهای 10 افغانی است که میشود حدود 200 تومان خودمان